ساده می نویسم
حرفی برای گفتن ندارم ، چیزی برای باختن ندارم ، ساده می نویسم ، ساده تر از آنکه بخوانی ساده ی ساده
از راست به چپ همانگونه که در هفت سالگی آموختم
تو بگو ! تو را چگونه معنا کنم ؟ حتی برای خودم چگونه معنا کنم که حتی خطوط ته تمامی فنجانها خبر از گذشتن از تو و زوال این همه عاطفه می دهند.
ولی من هر بار که در چشمانت خیره میشوم بشارت عشق را ناباورانه جستجو میکنم .
زيبا نوشتي.
لينك دادم عزيز
ندامت شرر زد به جانم که من / تو را برده بودم ولی باختم